قطب يازدهم

حضرت شيخ ابومدين

 

کَثيرُ الاِفاضات و جامعُ الکَمالات، شيخ ابوالنّجاة، معروف به شيخ ابو مدين. نام شريفش شعيب، فرزند حسين بن ابي الحسن ولي اشتهارش به همان شيخ ابومدين است. جنابش در توحيد و توکّل سر آمد مشايخ وقت خود بوده و در اصطلاح اهل فنّ و عرفان به شيخ المشايخ مشهور است، که شاه نعمت الله ولي درباره وي مي‌فرمايد:

شيخ ابومدين است شيخ سعيد                        که نظيرش نبوده در توحيد

 صيت علم و فضل ظاهرش و شهرت کمالات باطني و نشر کشف و کرامات صادرۀ از او چنان توجّه و اقبال عمومي را به طرف وي جلب نموده بود که علماء و فقهاء و مشايخ معاصرش از قبيل شيخ ابوعبدالله قرشي و شيخ اخي محمد الصّالح الاکافي و شيخ ابي غانم سالم و شيخ ابي علي واضح و شيخ ابي بصير ايوب و شيخ ابي الربيع المظفربن الشيخ ابي فريد و غيره، جمعي کثير و جمّي غفير بر دست آن جناب شرف توبه و تلقين يافته، به شاهراه طريقت وارد شدند و عدّه‌اي به کمال رسيدند که سرآمد همه شيخ ابوالفتوح است که مقام خلافت و جانشيني آن جناب را يافت، و ديگر شيخ محي الدّين اعرابي و ديگر شيخ موسي صدراني که به اين دو نفر نيز اجازۀ دعوت و دستگيري طالبين مرحمت فرمود.

 جناب ابومدين را تأليفاتي نيز هست که از جمله انس الوحيد و نزهة المريد في التوحيد مي‌باشد. جنابش تا سال پانصد و نود به هدايت خلق اشتغال داشت و در اين سال خرقه تهي کرد. مدت تمکّن وي بر مسند ارشاد يازده سال و خليفة الخلفاء و جانشين وي ابوالفتوح است. مزار متبرّک جناب شيخ ابومدين در تلمسان است[i].

 معاصرين شيخ ابومدين از علماء و فقهاء:

۱ - ابوالفرج عبدالرّحمن بن علي الجوزي مشهور به ابن جوزي؛

۲ - شيخ ابوالربيع بن المظفر بن الشيخ ابي فريد بن هبة الله؛

۳ - شيخ اوحدالدّين کرماني.

 از عرفا و مشايخ:

 ۱ - شيخ ابي عبدالله قرشي؛

 ۲ - شيخ ابي بصير ايوب؛

 ۳ - شيخ موسي صدراني؛

 ۴ - شيخ محي الدّين اعرابي؛

 ۵ - شيخ جاگير؛

 ۶ - شيخ ابوعلي حسن بن مسلم القادسي.

 از خلفاء: الناصرلدين الله عباسي.

 از سلاطين و امراء:

۱- سلطان طغرل بن ارسلان بن طغرل سلجوقي آخرين سلطان سلجوقي

۲- غياث الدّين ابوالفتح محمدبن سام غوري.

از شعراء و حکماء:

۱ - حکيم نظامي گنجه اي؛

۲ - حکيم نظامي عروضي؛

 ۳ - خاقاني شيرواني.

مختصري از فرمايشات وي: شيخ محي الدّين اعرابي در فتوحات آورده که شيخ ما ابومدين دربارۀ حديث العلماء ورثة الانبياء[ii] فرموده: مِن عَلامَة صِدقِ المُريد في اِرادَته فرارهُ عن الخلق، و مِن عَلامةِ صِدق فَرارِه عَن الخَلق وجودهُ لِلحقّ، و مِن علامات صِدق وجودِه للحق، رجوعُه الي الخلق، و هذا هو حال الوارث النبي، فانّه کان يخلُو بغار حراء ينقَطعُ الي الله فيه و تَرَکَ بيتَه و اهلَه، و يفِرُّ اِلي رَبّه حتّي نَجاهُ الحَقُّ ثُمّ بَعَثَهُ رسولاً مرشداً الي عِبادِه، فَهذه حالات ثَلاثَةٌ وَرَثَه رسول الله فيها، مَنِ اعتَني الله به مِن اُمَّتِه و مِثلُ هذا سمّي وارثا[iii]. از وي پرسيدند که توجّه خلق به تو و دست بوسيدن آنها هيچ در نفس تو اثري مي‌کند؟ گفت: لمس مردم و بوسيدن آنها حجرالاسود را هيچ در آن سنگ اثر مي‌کند؟ گفتند: ني. گفت: من نيز در اين باب حکم همان حجرالاسود را دارم. وقتي شنيد که کسي اين آيه را مي‌خواند که ما اُتيتُم مِنَ العلم الاّ قليلاً[iv]، فرمود: اين اندکي که ما را خداي تعالي داده است نه از آن ماست بلکه عاريت است نزد ما، و به بسياري از آن نرسيده ايم که ما جاهلانيم علي الدّوام.

 شطري از کرامات وي: در نفحات الانس آورده که روزي شيخ ابي مدين بر کنار دريا مي‌گذشت. جماعتي از کافران فرنگ وي را اسير کردند و به کشتي بردند. ديد که آنجا جمعي مسلمانانند که اسير گرديده‌اند. کشتي براي حرکت از جا نجنبيد با آنکه بادهاي قوي مي‌جست. کافران را يقين شد که کشتي نخواهد رفت. با يکديگر گفتند شايد اين به واسطه اين مسلمان است که اکنون گرفته ايم چه بسا که از اهل باطن باشد. شيخ را اجازت دادند که تا از کشتي برون برود. گفت: نمي‌روم تا همه مسلمانان را بگذاريد بيرون آيند. چون چاره نديدند همه را آزاد کردند، في الحال کشتي ايشان روان شد. در فتوحات ذکر شده که عارفي شيطان را در خواب ديد؛ پرسيد حال تو با شيخ ابومدين که امام است در توحيد و توکّل چون است؟ گفت: مَثَل من با او چون خواهم وسوسه در دل او اندازم، مَثل کسي است که در بحر محيط بول کند که آن را ناپاک کند و اين دليل حماقت او باشد، مَثل من با دل ابومدين هم چنين است.



[i] - شهري است در الجزاير.

[ii] - علماء ورثه انبياء هستند.

[iii] - علامات صدق مريد در ارادتش فرار او از خلق است، و از علامات صدق فرار او از خلق، بقاي وجود او براي حق است و از علامات بقاي وجود او براي حق، رجوع مجدد او بسوي خلق است و اين چنين است حال وارث نبي، زيرا پيغمبر (ص) به خلوت رفت به غار حرا و به کلي منقطع به خدا مي شد و خانه و اهل خانه اش را ترک مي گفت، و به سوي خدا فرار مي کرد تا اينکه خداوند او را رستگاري بخشيد و مبعوث گردانيد به عنوان رسالت و ارشاد به سوي بندگانش. پس اين سه حالت ارثي است که از پيغمبر (ص) است و آن کس از امت که متوجه و جاهد براي نيل به آن باشد، مي تواند وارث پيغمبر شود و اين چنين کسي را مي شود گفت وارث پيغمبر (ص).

[iv] - به شما مقدار قليلي علم داده شده است (سورة اسراء، آيه ۸۵).

 

              

صفحه اصلي - سلسله اولياء - كتب عرفاني - پند صالح - تصاوير - بيانيه‌ها - پيوند - جستجو - يادبود - مكاتبه - نقشه سايت - اعلانات

استفاده و كپی برداری از منابع، مطالب، محتوی و شكل این سایت با رعایت امانت و درستی آزاد است.

تصوف ايران ۱۳۸۵

Home - Mystics Order - Mystical Books - Salih's Advice - Pictures - Declarations - Links - Search - Guestbook - Correspondence - Site Map - Announcements

Use of the form and content of this site is free, but subject to honesty.

Sufism.ir 2007